این چشمها، این چشمهای مهربان را ...
این چشمهای تا همیشه آسمان را ...
باید جهان نامید و باورداشت دنیا
هرگز نخواهد برد از یاد این جهان را
هر یک همآواز دلی دلواپس ما
هر یک روایت میکند رودی روان را
روزی هزاران بار از شب میگریزد
گویا نشانده در خودش نبض زمان را
ای چشمهایت نور ای آرام بیتاب
جا دادهای در قلب خود آتشفشان را
از جان گذشتی تا نبیند میهن عشق
در فصل رویش تلخی مرگ و خزان را
دریای چشمانت به آرامش رساندند
امواج این بیانتهای بیکران را
در خاطرات خوب قلبم قاب کردم
چشمانت این سربازهای قهرمان را
شعر: سمانه رحیمی